نی است. همچنین، گلمن2(1998)، معتقد است که هوش هیجانی مانند مهارتهای فنی و ادراکی برای عملکردهای برتر و عالی تر به طور ترکیبی وجود دارد و هر چقدر افراد در سازمان از نظر شغلی
ارتقاء یابند به هوش هیجانی بیشتری نیاز دارند. بنابراین، کارکنانی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردار هستند، این قابلیت را دارند که احساسها و عواطف خود را در شرایط سخت و دشوار کنترل نمایند و با برخورداری از روابط و مهارتهای اجتماعی برتر به شکل مطلوبی نیازها و خواستههای شغلی خود و سازمان را برآورده نمایند. از دیگر راهکارهای مهم در تقویت عملکرد شغلی مطلوب کارکنان در سازمان، تمرکز روی عوامل مؤثر بر تعهدهای افراد نسبت به سازمان خود میباشد. نگرشهای افراد در احساس هویت و تعلق به سازمان، میل به ماندن و عدم ترک شغل و پای بندی به اهداف سازمان بسیار نقش مهمیدارد. همچنین، نگرش افراد با نمود تعهد سازمانی، اثرهای بالقوه و معناداری روی عملکرد سازمان دارد.
پژوهشهای زیادی نشان داده است که کارکنان علاقه مند و متعهد به سازمان، عملکرد شغلی بالاتری دارند، تمایل به ماندگاری آنها در سازمان بیشتر است، کمتر غیبت میکنند، از انگیزه کاری بالاتری برخوردار هستند و موافقت و همراهی آنان با تغییرهای سازمانی بیشتر است. بنابراین سازمانها میتوانند با شناخت میزان تعهد سازمانی کارکنان خود و تغییر در عوامل مؤثر بر آن اهداف مورد نظر سازمان را تحقق بخشند(ساعتچی، 1382). برای سازمان آموزش و پرورش با ویژگی خاص خود در اهداف آموزشی و تربیتی، ضرورت دارد که از نیروی انسانی متعهدتر و متخصص تر برخوردار باشد. نقش آموزش و پرورش در حوزههای ورزشی از اهمیت ویژهای برخوردار است به دلیل اینکه سازمان آموزش و پرورش در حوزه ورزش و تربیت بدنی نقش متولی ورزش کشور را دارد. اما، به نظر میرسد که بخش عمده مشکلات در ورزش، مربوط به حوزه نیروی انسانی و عملکردهای پایین متولیان ورزش در آموزش و پرورش میباشد. لذا، این نیاز اساسی و مهم درک میشود که با نگاه علمیو عمیق تر به علل ضعفهای عملکردی معلمان ورزش پرداخته شود. با توجه به مطالبی که ارائه شد، پرداختن به ویژگی هوش هیجانی
6
و تعهدهای معلمان ورزش از نیازهای اساسی و قابل توجه میباشد. بسترسازی لازم برای درک و توسعه ویژگی هوش هیجانی و جهت دهی مثبت به نگرش و تعهدهای سازمانی به منظور توان بخشی عملکردهای شغلی معلمان ورزش نیازمند مطالعههای علمیو گستردهای میباشد که یکی از شکافهای علمیدر این زمینه با پژوهش حاضر برطرف خواهد شد. از این رو، محقق علاقه مند شد که به تبیین
رابطه بینهوش هیجانی و تعهد سازمانی با عملکرد شغلی دبیران ورزش بپردازد.
1-3. اهمیت و ضرورت انجام پژوهش
مهم ترین سرمایه در هر سازمانی، نیروی انسانی است و هرچه این سرمایه از کیفیت مطلوب و بالاتری برخوردار باشد، موفقیت، بقاء و ارتقاء سازمان بیشتر خواهد شد. بنابراین، شرط موفقیت در رسیدن به اهداف فردی و سازمانی، بهبود کیفی نیروی انسانی خواهد بود و بهترین عملکردها در هر سازمان از طرف بهتربن کارمندان به دست میآید به همین لحاظ باید سعی شود عوامل مرتبط و مؤثر بر عملکرد کارکنان را شناسایی و تقویت نمود. از طرف دیگر، توسعه یافتگی معلول نیروهای انسانی کارآمد است و نیروی انسانی کارآمد، نیرویی است که از برخی ویژگیها و نگرشهای مثبت برخوردار باشد. در همین رابطه، معلمها که تربیت کنندهی نیروی انسانی عظیمیهستند باید پیوندی روحی با شغل خود داشته باشند تا بتوانند این استعدادهای بالقوه را شکوفا سازند و کلیدی ترین نقش بر عهدهی معلمها است که عملکرد آنها آینده کشور را رقم میزند. بنابراین، شناخت عوامل مؤثر بر عملکرد شغلی معلمها از اهمیت ویژهای برخوردار است(رعنایی، 1376).
در سازمان آموزش وپرورش، چگونگی عملکرد دبیران ورزش به عنوان عاملهای اصلی در انجام و اجرای برنامههای ورزش و تربیت بدنی، نقش به سزایی در رشد و توسعهی ورزش مدارس و جامعه دارد. در
7
این رابطه، شناسایی عوامل مؤثر بر عملکرد دبیران ورزش، راهگشای بسیاری نارساییها در عملکردهای ضعیف خواهد بود و پیامد آن افزایش بهره وری در ورزش مدارس و بهبود سلامت جامعه خواهد بود. افراد در سازمانها ویژگیها و نگرشهای متفاوتی دارند به همین لحاظ، در نوع عملکرد خود در جهت کسب اهداف سازمانی متفاوت عمل میکنند. به طوری که بعضی افراد، بیشتر در مسیر موفقیت قرار میگیرند و پیشرفت بالاتری دارند. بار- آن(1985)، سعی داشته است با طرح مدلی به این سؤال پاسخ دهد که چرا برخی در زندگی نسبت به بقیه موفق تر هستند؟ او جواب این سؤال را در مجموعه قابلیتهای عاطفی مطرح کرد و آنها را هوش عاطفی نامید. ویرجنیا (2007)، در مطالعهی خود دریافت که در مشاغل مختلف اهمیت هوش هیجانی دو برابر هوش شناختی و مهارتهای تخصصی است و نیز 85% عواملی که عملکرد شغلی عالی را از متوسط جدا میکنند به هوش هیجانی بر میگردد و تنها به 15% هوش شناختی مربوط میشود. به طوری که هوش هیجانی به میزان دو برابر هوش شناختی و مهارتهای تخصصی در عملکرد شغلی عالی نقش دارد. گلمن(1995)، معتقد است که یک فرد فاقد هوش هیجانی حتی اگر بهترین آموزشها را هم در دنیا ببیند، نمیتواند یک رهبر برجسته و بزرگ شود و نه تنها مدیران و رئیسهای سازمانها نیازمند هوش هیجانی هستند بلکه هر کسی که در سازمان شاغل است، نیازمند هوش هیجانی میباشد.
اهمیت و ضرورت توجه به موضوع هوش هیجانی به عنوان یک عامل درونی، مهارتها و قابلیتهایی دارد که آموزش و یادگیری آن امکان پذیر است. به طوری که شخص میتواند از نظر هیجانی بهتر تربیت شود. کارکنان سازمان باید به نگرش خود توجه زیادی داشته باشند. زیرا، این نگرشها سبب تأثیرگذاری روی رفتار افراد در سازمان میشود(رابینز1، ترجمهی پارسائیان و اعرابی، 1378). همچنین، علاقه مندی و
نگرش مثبت نسبت به شغل سبب تلاش و کوشش کاری بیشتر و در نتیجه کاهش هزینهها میشود(الوانی، 1370). این مطالب حاکی از این است که فرایند آموزش هوش هیجانی، توانایی دبیران ورزش را در ارزیابی منطقی از موقعیتها، بازنگری احساسهای خود و هیجانهای دیگران، تمییز قائل شدن بین هیجانها و استفاده از اطلاعات هیجانی در حل مساله و نظم بخشی در عملکرد شغلی افزایش میدهد. بنابراین، با در نظر گرفتن محدودیتهای پژوهش میتوان اثرگذاری هوش هیجانی روی عملکرد شغلی دبیران ورزش را به عنوان یکی از نمودهای رفتاری با اهمیت در محیط کار مطرح نمود.
درک و شناخت دبیران ورزش از نوع نگرش خود بسیار اهمیت دارد. زیرا، سیاست و رویهای که به اجرا در میآورند، روی عملکرد شغلی آنها تأثیرگذار است. دبیران ورزش به دلیل موقعیت شغلی خود ملزم به دارا بودن ویژگیها و تواناییهای خاصی هستند و با ارتباط روحی که با شغل خود برقرار میکنند به نحو مطلوبی میتوانند مسیر فعالیتها را به سمت عملکرد عالی فردی و سازمانی هدایت نمایند. با آنکه تحقیقات زیادی در مورد هوش هیجانی و تعهد سازمانی انجام شده است، اما در مورد چگونگی ارتباط هوش هیجانی و تعهد سازمانی با عملکرد شغلی دبیران ورزش، پژوهشی یافت نشد. لذا، با نگاهی علمیو تحول گرا نسبت به عملکرد شغلی دبیران ورزش، میتوان به اهمیت نتایج تحقیق حاضر در برنامههای آموزشی ضمن خدمت برای دبیران تربیت بدنی، ایجاد هم افزایی در عملکرد دبیران ورزش، افزایش کارایی سازمان، پیشبرد اهداف فردی و سازمانی و در بعدی وسیع بهبود سلامت جامعه و کاهش هزینههای درمان اشاره نمود. به همین لحاظ، پژوهشگر بر آن شد به این موضوع مهم بپردازد.
91-4. اهداف پژوهش
هدف کلی پژوهش حاضر، تعیین
رابطه بینهوش هیجانی و تعهد سازمانی با عملکرد شغلی در بین دبیران ورزش شهرستان کازرون میباشد. بنابراین اهداف ویژه پژوهش عبارت است از:
1- تعیین قدرت پیش بینی کنندگی هوش هیجانی و ابعاد آن در رابطه با عملکرد شغلی.
2- تعیین قدرت پیش بینی کنندگی تعهد سازمانی و ابعاد آن در رابطه با عملکرد شغلی.
3- تعیین مشخصههای جمعیت شناختی(عملکرد شغلی در سطحهای مختلف تحصیلی، عملکرد شغلی در سطحهای مختلف استخدامی، تعهد سازمانی در سطحهای مختلف استخدامی، هوش هیجانی در سطحهای مختلف تحصیلی).
1-5. فرضیههای پژوهش
1- هوش هیجانی و ابعاد آن قابلیت پیش بینی عملکرد شغلی را دارد.
2- تعهد سازمانی و ابعاد آن قابلیت پیش بینی عملکرد شغلی را دارد.
1-6. تعریفهای نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش
1-6-1. تعریفهای نظری و عملیاتی هوش هیجانی
هوش هیجانی مجموعهای از ظرفیتها، قابلیتها و مهارتهای غیر شناختی است که تواناییهای فرد را در برخورد موفقیت آمیز با مقتضیات و فشارهای محیطی افزایش میدهد(بار- آن، 2001). منظور از تعریف عملیاتی هوش هیجانی، نمرهای است که آزمودنی در پرسشنامه سنجش ویژگی هوش هیجانی به دست میآورد و این پرسشنامه توسط پیترایدز و فارنهام(2002)، متشکل از 30 سؤال تهیه شد.
1-6-2. تعریف نظری و عملیاتی تعهد سازمانی
مهمترین تعریف تعهد از طرف آلن و مییر(1990)، میباشد که تعهد سازمانی را یک حالت روانی و بیانگر نوعی تمایل، نیاز و الزام جهت ارائه اشتغال در یک سازمان میدانند. در تعریف عملیاتی تعهد سازمانی، منظور اندازه گیری تعهد سازمانی دبیران ورزش با استفاده از پرسشنامه 13 سؤالی پورتر و همکاران(1974)، و نمره کسب شده فرد در هر پرسشنامه بود.
1-6-3. تعریف نظری و عملیاتی عملکرد شغلی
عملکرد شغلی، درجهای از انجام وظایف محوله به فرد در شغل تعریف میشود(طاهیر سلیمان، 2006).
در این پژوهش، تعریف عملیاتی عملکرد شغلی عبارت است از نمرهای که افراد جامعه از پرسشنامه 15 سؤالی پاترسون(1990) بهدست
در این بخش، به ادبیات مربوط به هوش هیجانی، مراحل آموزش هوش هیجانی، تعهد سازمانی و عملکرد شغلی میپردازیم. در ادامه، به پژوهشهای داخلی و خارجی در ارتباط با هوش هیجانی، تعهد سازمانی و عملکرد شغلی و نتایج آنها پرداخته میشود.
2-1. هوش هیجانی
هوش از جذاب ترین نیروهای روانی است که جلوههای آن در موجودات مختلف به مقادیر متفاوت قابل مشاهده و رؤیت است. هرچه موجودات از تکامل بیشتری بهره مند باشند به همان نسبت از پیچیدگی بیشتری برخوردار هستند و از نظر هوشی نیز پیشرفته تر خواهند بود. برای صدها سال، عقیده غالب بر این بود که آدمیموجودی خردگرا است که آزادانه اهداف خود را انتخاب و درباره راه و رسم و کنش خود تصمیم میگیرد. بنابراین، تصور بر این بود که آن چه را باید انجام دهد، مشخص ساخته و مفهومیبا عنوان انگیزش و هیجان ضرورت نداشت(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387). چارلز داروین1، موضوع هوش هیجانی را برای اولین بار در سال 1837 مطرح و در سال 1872 اولین اثر خود را در این زمینه منتشر کرد. داروین مدعی بود که ابراز عواطف در رفتار سازگارانه افراد نقش اساسی ایفا میکند. فلسفه هیوم2 و تحقیقات داروین در زمینه هیجان، تفکری را به چالش کشید که عقل(خرد و منطق)، را برتر از هیجان میدانست و جایگاه هیجان را نیز در معادلات رفتار ذهنی باز کرد(نوری امام زادهای و نصیری، 1383). ریشه دیگری از اصطلاح هوش هیجانی را میتوان در نظریه هوش اجتمایی ثوراندیک3 یافت که آن را به عنوان توانایی درک دیگران و رفتار عاقلانه در رفتار انسانی تعریف کرده است. ثوراندیک برای اولین بار اصطلاح
هوش جمعی یا اجتمایی را در تبیین رفتار و کردار انسان به کار گرفت. هنگامیکه فیزیولوژیستها در
1.Charls Darween
-
- Hioum
- Thorandike
13
خصوص هوش تحقیقاتی انجام دادند، متوجه جنبههایی غیر از هوش شناختی و تأثیر آن بر عملکرد و رفتار شدند(وونگ و کنیس1، 2002).
2-1-1. مفهوم هوش هیجانی
در مفاهیم سنتی مربوط به هوش از هوش به عنوان هوش شناختی(هوش عمومی) یاد میشود. تعریف هوش عمومیعبارت از توانایی فهمیدن، آموختن، به خاطر سپردن، حل مساله و استفاده از آموختهها میباشد(کاپلان و سادوک2، 1991). بنا به مفاهیم جدید، تنها تواناییهای ذهنی و عقلی نیستند که رفتارها و حرکات بالقوهای فرد را در زندگی شکل میدهند. موفقیت و کسب مهارت به چندین نوع هوش و کنترل هیجانها بستگی دارد(آقایار و شریفی درآمدی، 1385). هوش شناختی و هوش هیجانی دو نوع متفاوت هوش هستند که برای زندگی روانی فرد با هم در تعامل میباشند. هوش هیجانی و هوش شناختی، توانمندیهای متفاوتی نیستند اما مجزا از یکدیگر عمل میکنند(لینا3 و همکاران، 1998). دانیل گلمن، اولین کسی است که مفهوم هوش هیجانی را وارد عرصه مفاهیم سازمانی نمود. گلمن هوش هیجانی را استعداد، مهارت و یا قابلیتی تعریف نموده است که تمامیتواناییها را به وسیله تسهیل یا مداخله در تأثیر خود قرار میدهد(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387).
2-1-2. تعریف هوش هیجانی
صاحبنظران در طی تاریخ تکوین مفهوم هوش هیجانی، تعریفهای مختلفی از آن ارائه نموده اند. مییر و سالووی(1990)، هوش هیجانی را توانایی فرد برای کنترل هیجانهای خود و دیگران، تمایز میان اثرهای
مثبت و منفی هیجانها و استفاده از اطلاعات هیجانی برای راهنمایی فرایند تفکر و اقدامهای خود تعریف کرده اند(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387). نلی1(1991)، هوش هیجانی را تواناییهای غیر شناختی و شایستگیهای روانی تعریف میکند که توانایی فرد را در رویارویی با مسائل و فشارهای محیطی، زیر تأثیر قرار میدهد. مارتینز2(1997)، هوش عاطفی را آرایهای از مهارتها، تواناییها و شایستگیهای غیر شناختی تعریف نموده است که بر توانایی فرد برای مقابله با تقاضاها و فشارهای محیطی تأثیر گذار است. هوش عاطفی نوعی پردازش اطلاعات عاطفی است که شامل؛ ارزشیابی صحیح احساسهای خود و دیگران و بیان مناسب و تنظیم سازگارانه احساسها است به نحوی که به بهبود جریان زندگی منجر شود. در واقع هوش عاطفی بر مدیریت احساسهای خود و دیگران تأکید دارد. طبق نظر مک گاروی3(1997)، هوش هیجانی مشتمل بر توانایی پیگیری و با انگیزه بودن، توانایی کنترل هیجانها، توانایی کنترل نکتهها، توانایی همدلی و عطوفت کردن است. تعریف هوش هیجانی از نظر گلمن، ظرفیت یا توانایی سازماندهی احساسهای خود و دیگران برای برانگیختن خود و استفاده از آنها در روابط با دیگران میباشد. به اعتقاد وایزینگر4(1998)، هوش هیجانی، توانایی نظارت بر هیجانها و احساسهای خود و دیگران، توانایی تشخیص و تفکیک احساسهای خود و دیگران و استفاده از دانش هیجانی در جهت هدایت تفکر و ارتباطهای خود و دیگران است. بعدها وی اظهار میدارد که هوش هیجانی، هوش به کارگیری هیجان و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکارها، سرپرستها، مشتریان، چگونگی استفاده از زمان و انجام دادن کار برای ارتقاء نتایج میباشد(وایزینگر، 2000). بار-آن(2005)، در تعریف دیگری معتقد است که هوش هیجانی سلسلهای از تواناییهای غیر شناختی، قابلیتها و مهارتها است که بر
- توانایی افراد اثر میگذارد، به گونهای که آنان را قادر میسازد بر فشارهای محیطی غلبه کنند. بر اساس همه تعریفهای یاد شده، میتوان هوش هیجانی را توانایی تشخیص، فهم، تمییز، اولویت بندی، کنترل و مدیریت هیجانها در تعاملهای فردی، گروهی و سازمانی به منظور کمک به یکدیگر و نیل به هدفهای فردی، گروهی و سازمانی تعریف نمود(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387).
2-1-3. نظریههای هوش هیجانی
2-1-3-1. دیدگاه گاردنر1:
گاردنر استاد روانشناسی دانشگاههاروارد هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون زبانی، موسیقیایی، منظقی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی میداند. او وجوه شناختی مختلف را با عناصری از هوش غیر شناختی یا به گفتهی خودش «شخصی» ترکیب کرده است. بُعد غیر شناختی(شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مؤلفه کلی استعدادهای درون فردی و مهارتهای میان فردی است(نمودار2-1). هوش درون فردی مبین آگاهی فرد از هیجانها و احساسهای خویش، ابراز باورها و احساسهای شخصی و احترام
به خویشتن، تشخیص استعدادهای ذاتی، استقلال عمل در انجام کارهای مورد نظر و در مجموع میزان کنترل شخص بر هیجانها و احساسهای خود هدایتی است. هوش میان فردی با توانایی درک و فهم دیگران و عوامل برانگیزانندهی انسان و چگونگی فعالیت آنها ارتباط دارد.